ERMIAERMIA، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

نازنینم دوست دارم

سفر یه هویی ....

.... ناز ترینم .... جمعه 19 دی بابا قرار بود برن تهران واسه جلسات کاری که داشتن و از شب قبلش اصرار میکردن که ما هم باشون بریم ولی من به خاطر کارم قبول نکردم. اما ازونجایی که خیلی وقت بود خاله جون الناز و عمو میثمو ندیده بودیم هوایی شدم و راه افتادیم خیلی یه دفعه ای .... ساعت 7 عصر روز جمعه رفتیم خونه مامان جون خداحافظی و شما اینقد ذوق داشتی واسه رفتن به خونه عمو میثم که سر از ÷ا نمیشناختی و یه سره ذوق میزدی و میخندیدی .... تمام مسیرم هر از گاهی از من و بابا حمید میپرسیدی کجا میریم ؟ واسه اینکه جوابمونو بشنوی و مطمین باشی که میریم خونه عمو میثم .... چون بابا صبح شنبه سمنان جلسه داشتن ما ساعت 4 صبح ک...
29 دی 1393

وروجک ....

.... وروجک کوچولو .... یه مدته واسه اینکه توجه دیگرانو به خودت جلب کنی بعد از دعوا کردنت شروع میکنی به الکی بالا کشیدن بینیت و ادای گریه در آوردن و میری یه گوشه می ایستی و دستاتو میزاری رو چشات و مثلا گریه میکنی و گاهی هم دستاتو کنار میزنی و میگی ...  چیکا کنم خودایا(چیکار کنم خدایا) ؟؟؟؟ من بخبختم (بدبختم ) !!!! چیکا کنم ؟؟؟؟ این لحظه است که خیلی خودمو نگه میدارم که نخندم و نچلونمت .... ...
8 دی 1393

درست کردن شیرمال ....

.... آقای نونوا ....   چند روز پیش خونه مامان جون بودیم و خال جون الی قرار بود شیرمال درست کنن و شمام حسابی دست به کار شدی .... نگاه دقیق به دست خاله الی واسه اینکه کارت خراب نشه !!!! دست به کار شدی با جدیت اینم حاصل کار شما ....   ...
6 دی 1393

وفات حضرت محمد(ص)

عروسکم انشالله خدا همه رو حاجت روا کنه پای همه دیگای نذری حضرت امام حسین (ع) و پیامبر اعظم (ص) و حضرت رضا (ع) این شمعا به نیت شفای همه مریضا روشن شد مخصوصا صاحب همین مجلس که هر سال این دیگ تو خونش شب 48 بر پاست ... انشالله خدا شفای عاجل بهش بده و حاجت روا بشه به حق صاحبان این دیگ ... الهی آمین ...
3 دی 1393
1